دورههای تاریخی بشری سرشار از اتفاقات ریز و درشت دربارهی مسائل مختلف و از زوایای متفاوت بوده است. گاهی از جنگ میان مذهبها رنج برده است و گاه در نزاع میان زمین و ابزار تولیدی عمرش را سپری کرده است. زمانی درگیر سرکوب عقاید و اندیشههای علمی نوین بوده و در دورهای در پی کشف دنیای جدید، اسارت و حتی کشتار انسانهای دیگر را انتخاب کرده است چنان که آثار و شواهد آن از پس قرنها همچنان روح را میآزارد.
بعدتر بشر با تولد افکار و ایدههای نوین فلسفی و با استفاده از ابزار خرد، هرآنچه مانع پیشرفت بشریاش بود سرکوب نمود تا راه برای رسیدن به امیال سیریناپذیرش بازتر و هموارتر شود. این میان و تا مدتهای مدید، زنان نه تنها محلی از اِعراب نداشتند که اساساً مسألهای به نام زنان، موضوعیت ماهوی نداشت.
تا اینکه در دهههای نخستین قرن بیستم، مقولهای به نام جایگاه زنان، در پی گرفتن حق رأی برای زنان، در دنیای غرب، موضوعیت یافت و همزمان با افزایش نیاز به کارگرهایی با دستمزد پایین برای گردش چرخهای سرمایهمدار و سیستمهای نوظهور مادی، با کمک تغییر سبک پوشش زنان، حضور بیشتر آنها را در کارگاهها و کارخانههای صنعتی ممکن ساخت.
بدیهی است برای این حضور بیشتر در عرصهی تولید و اقتصاد، لازم بود موانع دیگر همچون نقشهای خانگی و درونزای زنانه نیز از میان برداشته شود. این مهم به راحتی و در لوای منکوب و بیارزش سازی مفاهیمِ مادرانگی و زنانگی با عنوان شهروند جنس دوم و بازتولید مفاهیم جدیدی از برابری جنسیتی و همارزشی زن و مرد در دنیای مدرن به دست آمد.
شاید یکی از مهمترین تسهیلگرانِ عرصهی تغییرات افکار مرد محور به نگرشهای زنانه در دنیای غرب، وجود الهیات سنتی و اقتدارگرای مردانه با محوریت شرّ انگاری زنان در قرائتهای رایج از دین و سنت موسائی و عیسائی باشد. تفکری که زن را عامل پلیدی، فریب، پستی و خواریِ مردان میدانست و به همین دلیل سعی در واپسرانی این عامل انحطاطی داشت. اما در قرن بیستم و با تقدسزدایی از دین سنتی و روی کار آمدن الهیات مدرن، این نگرش جای خود را به معرفتی جدید از جایگاه خرد و اندیشهی مادیگرایانه و لذتمدار سپرد که نه تنها انسان را اعم از زن و مرد لایق لذت، آسایش و بهره از دنیای مادی میداند، بلکه هیچ حدّ و مرزی نیز برای مسیر دستیابی به آن، جز احترام به آزادی سایر انسانها، قائل نیست. بدیهی است در این نگرش دیگر نیازی به شرّانگاری زنان نبود بلکه برعکس به کمک همین زنان، میشد فرآیند تحوّل از دنیای سنتی به دنیای مدرن را سریعتر هم طی کرد.
فرآیندی که با تلاش فراوان سعی در وجاهتبخشی به اینجا و اکنونسازی به جای غایتاندیشی و معادباوری، عادی سازیِ روابط آزاد جنسی در شکلهای مختلف به جای خانوادهگرایی، فردیت تامّ و تمامیت خواهی فردی به جای دگراندیشی و دیگرخواهی، هژمونیِ لذت آنی و غریزهباوری بر منفعت غایی و فطرتباوری و غلبهی اندیشهی تکاثر و ثروتاندزی به جای کوثرگرایی و بهرهبرداری داشته و بر انسان مادی و تکاملگرا به جای انسان الهی و گامبردار در مسیر تعالی و مسئول و پاسخگو نسبت به سایر عوامل موجود در عالم هستی تکیه دارد.
بعد از این همه تلاش، شاید عجیب به نظر برسد اما تقریباً کلیت مبحث حقوق زنان در دنیای مدرن شامل مواردی از قبیل: تمامیت بدنی و خودمختاری، حق رأی، حق کار، حق دستمزد برابر به خاطر کار برابر، حق مالکیت، حق تحصیل، حق شرکت در ارتش، حق مشارکت در قراردادهای قانونی و در نهایت حقوق سرپرستی، ازدواج و مذهبی میشود.
بدیهی است در نگرشی که انسان را در چند بُعد محدود و نه تمامی ابعاد و در گسترهی دنیا و نه تمام هستی، میبیند، حقوق وی و تکالیف او را نیز محدود و محصور به همین زوایای معدود بداند.
فلسفه وجودی این نگرش، خود جای بحث و بررسی مفصل دارد که از کدام منبع و تحت چه اندیشه و تفکری، نگرش به انسان از منظر ابعاد مادی و ماتریالیستی، سرمایه مدار و مارکسیستی، آزادی طلب و لیبرالیستی به عنوان نگرش مبنا و اساسی، مورد پذیرش جمعی قرار گرفته است؟
آیا اگر مبانی نگرشی انسان در جهان حاضر، بر اساس اندیشهای دیگر تبیین میشد، باز هم همین ابعاد و زوایا و حقوق و تکالیف، وضع میشد؟
به راستی حقوق یک انسان چگونه و بر چه مبنا و اساسی تبیین میشود؟
این حقوق بایستی دارای چه ویژگیها، ارزشها، چه میزانی از عمق، رو به کدام سمت و جهت و دربردارندهی چه راهبردهایی برای دستیابی به آن باشند؟
آیا مرجع وضع این حقوق و قانونها برای انسان، انسانهای دیگر هستند؟
اگر پاسخ، آری است، این انسانها خود باید دارای چه جایگاه و بینش و نگرش و اندیشهای باشند تا بتوانند مسیر و مبدا و مقصد حرکت انسان را تبیین کنند؟
بازوی نظارتی آنها کدام است و بر چه اساسی گزینش شده است؟
و اگر پاسخ، خیر است، چه نهاد و جایگاهی بایستی این همه را تدوین و تبیین نماید؟
سوال اساسی دیگر شاید این پرسش باشد: آیا راه بهتری برای دستیابی به نسخهای جامعتر، گویاتر، شفافتر، معنادارتر، عمیقتر و گستردهتر وجود دارد؟
راهی که انسان را با همهی ابعادش ببیند؛ داشتهها و قدرهای وجودیاش را بسنجد؛ نیازهایش را تنظیم کند؛ او را درگسترهی هستی، نقشآفرین بداند و نه تنها برای بودنش، چگونه بودنش، رفتنش و چگونه رفتنش در این دنیا، برنامه داشته باشد بلکه برای مقصدهای بعدی حرکت او در عالم هستی نیز برنامهای گویا و قابل دستیابی داشته باشد.
مسأله دین، ضرورت نیاز به دین و جایگاه دین در زندگی بشری، براساس همین اصول مسلم و غیرقابل انکار، تبیین و تعریف میگردد. دین، همان برنامهی جامع فوق بشری است که حرکتهای انسان را جهت میدهد و طرح زندگی او را سامان میبخشد.
روشن است که منظور از این دین، دین مبین اسلام است که در نظام جامع خویش برای تمامی ابعاد وجودی انسان، پیش از تولدش و در بودنهایش، حرکتها، رویکردها، انتخابها و حتی نیتهایش در این عالم، برنامه داشته و هادی او در مسیرگذرای این عالم و ضامن و نگاهبانِ آثار و نتایج حرکتهای او در عوالم بعد از حیات دنیایی وی است.
چنین دین جامع و برنامهمحوری باید که فارغ از جنسیت و بالاتر از نقشهای محدود جنسی و جنسیتی بوده و برای انسان به ما هو انسان، لازمالاجرا باشد. دین اسلام دارای نظامهای مختلفی همچون نظام تربیتی، نظام اخلاقی، نظام اجتماعی، نظام اقتصادی و نظام حقوقی و سایر آن است که با تاخر و تقدم ارزشی به لحاظ جایگاهی به دنبال یکدیگر و یکی از پی دیگری ساخته و پرداخه میشوند.
در نظام جامع اسلامی، حقوق دختران و زنان، همچون حقوق مردان، مبتنی بر داشتهها، نقشها و مسئولیتهای فردی هریک از دوجنس و متناسب با جایگاه انسانی هریک از ایشان در ساختار خانواده و در نظام اجتماعی اسلامی طراحی و به هریک از ایشان اعطا شده است. ساختاری که مبتنی بر فطرت الهی انسان و قدر رفیع او در عالم هستی بوده و قرار است راهگشای حرکت تعالیبخش او به سوی ذات باری تعالی باشد. در چنین نگرشی مبنای تفاوتهای زن و مرد، طبیعی، فطری و ساختهی دست الله است. تفاوتهایی که بودنشان، ارزشآفرین و مایهی تفاخر نیست و نبودشان حسرتزا و عقدهآور نمیباشد؛ بلکه اینها صرفاً نعمتهایی الهی و امکانی اعتباری و امانتی جعلی از سوی پروردگار در دستان بشر اعم از زن و مرد بوده تا هریک از این دو جنس بتواند با اختیار خویش و با موضعگیری صحیح در مقابل این داشتههاو حتی نداشتههایش، شکل بودن و کمالِ رفتنش را رقم بزند.
در این بینش، اساسِ افتخار و کرامت هر انسان، میزان تقوای او یعنی مقدار عمل به فهمها، معرفتها و نیتهای الهی خویش است. براین اساس در نظام حقوقی اسلام، با کلماتی همچون توبه، عفو، حدّ و قصاص برای گسترش حیات و پاک شدن سیئات و بالاتر از آن تبدیل سیئه به حسنات روبرو هستیم. مفاهیم بلندی که فقط در نگاه توحیدی و در نظام ارزشی اسلام، قابل درک و فهم است.
وقتی هدف از بودن انسان، رشد یعنی حدّی بالاتر از کمال، معرفی میگردد و جهت حرکتش، نه انسان و نه دنیا بلکه قرب به ذات حقّ باشد، بدیهی است برای چنین انسانی، حرف از حقوق جنسی و جنسیتی، ذیل منظومهی باور الهی انسان تعریف میگردد.
حقِّ چنین زنی، نه مالکیت خودش بر بدن به جای مالکیت مرد، بلکه مالکیت الله بر بدنش است. چراکه مالک بدن، دیگر انسان، چه زن و چه مرد، نیست. بلکه مالک اصلی، ذات اقدس اله است و هدف از داشتن چنین بدنی نه لذت و شهوت به هر طریقی، بلکه حریمداری و بندگی برای الله و صرف همین بدن مادی و امانی در مسیر رشد الهی است.
حقِّ چنین زنی، نه حضور در هر عرصهای و به هر بهانهایاست، بلکه حضور وی در پرتو تعالیم والای اسلامی و متناسب با نقشها و ضروریات و متناسب با کارکردها و اهداف متعالی اسلامی تبیین و تعریف میشود؛ لذا گاه ضرورت، وی را در خانه میخواهد و گاه وسط میدان! توضیح این مطلب، نیازمند داشتن تفکری فازی به جای داشتن نگرش صفر و صدی است که انسان در منظومهی اسلامی ببیند و او را با نیتهای الهیاش بسنجد.
نگاه به تاریخ پربار و روشن اسلام و سیرهی زندگی معصومین علیهم السلام اجمعین نشان میدهد دین اسلام نگرشی بالاتر از سوگیریهای جنسیتی داشته و براساس شرایط و متناسب با نیازهای حقیقی انسان، نوع موضعگیری او را مشخص نموده است.
یکی از زیباترین عرصههای نگرش الهی به مقام دختران و زنان در اسلام، جایگاه حضرت معصومه سلامالله علیها نزد پدر و برادر بزرگوار خویش است. بانویی که به شهادت سه معصوم، به مقام عصمت الهی رسید و شایستهی شفاعت بخشی به مسلمین عالم شد. بانوی کریمهای که در کودکی امین پدرش بود، نامهی سوالکنندگان را پاسخ میداد و در جوانی به دعوت برادر و در سفری پنهانی، به سوی امام زمانش حرکت کرد و در نهایت در سرزمینی رحل اقامت افکند که بعد از رحلت شهادتگونهاش زمینه را برای ظهور حجت و قائم آل محمد مهیا سازد.
دختران ایران اسلامی افتخار دارند روز ولادت چنین بانویی را به نام خویش تکریم نمایند. دخترانی که بالاتر از حقوق مادی بشر امروز، به دنبال مسیری برای رسیدن به حقوق متعالی خویش هستند. حقوقی همچون حقِّ صیانت از عقل الهی، حقِّ برخورداری از محیط صالح برای انجام تکالیف الهی، حقِّ برخورداری از دنیایی که مسیر رفتن را تسهیل کند نه دعوت به ماندن و جلوه کردن را، حقِّ برخورداری از دینی که جان را صیقل دهد و تفکر را شکوفا سازد و بینشی، معرفتزا بیاورد و قرب به حقّ را حاصل کند.
الهام غفاری – دانشجوی دکتری مطالعات زنان